فایل صوتی قرائت متن زیر را هم از اینجا می تونید دریافت کنید گوش بدید.
کمتر از 8 ماه از زندگی مشترکم می گذرد . . .
در کل زندگی خوبی بود
در این مدت خیلی علاقه مند بودم که بیشتر در وبلاگ بنویسم و بیشتر در مورد حضور در دنیای جدید زندگی مشترک صحبت کنم
از تب و تاب آماده کردن منزل مسکونی
از احساس آماده شدن برای مجلس عروسی
از دلشوره عزیمت به مجلس با عروس خانم
از غرور همراهی پرنسس تا درب مجلس زنانه و شنیدن صدای کف و سوت و زمزمه های زنانه و زدن روی میز و از این جور قرتی بازی ها ، که همه برای همسر مجلله تو برپایی شادی می کنند
از شور و حال وارد شدن به مجلسی که همه فقط تو ر امی خواهند نگاه کنند و همگی منتظر دیدن شخص شخیص داماد هستند
و از دور زدن در کل مجلس و با همه دست دادنو روبوسی و حال و احوال کردن ، اونم با یک سری افراد جدید
و خنده هایی برای فرار از دست مجری یا فردی که برای مدیحه سرایی دعوت شده است و می خواهد توسط داماد بیچاره مجلس را طرب انگیز کند . . . بی معرفت داماد مظلوم گیر آورده
و خلاصه عزیمت به منزل و همراهی نمودن عروس و داماد توسط دیگران و حرکات آکروباتیک در این مسیر
و در نهایت همه رفتند و تنها مانده ام من با عروس خانم
دو نفر که سراسر خستگی و ضعف از دوندگی ها و رفت و آمد در ترافیک تهران می خواهند هم فکر کنند که چه گذشت و هم به فکر یک استراحت طولانی هستند که هیچکسی هم آنها را صدا نکند و کاری به کارشان نداشته باشد
به هر حال آن شب هم گذشت . . .
با کمی تکریم و تعظیم به عروس خانم نفهمیدیم که با چشمان بسته چطور خوابیدیم
فردا ها از پس فردا آمد و رفت و اکنون بیش از هفت ماه از زندگی مشترکم زیر یک سقف با سیده می گذرد
به دیروزها که نگاه می کنم و فکر می کنم ، با خودم می گم که چقدر تلاطم داشتم و چقدر جنگیدم و چقدر به این طرف و آنطرف رفتم تا سیده ای در کنار من بنشیند
چقدر همه گفتند که حالا سید یا غیر سید هرکه بود قبول کن
که من هم همینگونه بودم و فقط رضای خدا و برخی از خصوصیات و خصلت های بارز و مشخصی که در درونم طلب می کردم مد نظرم بود
اما همیشه خدایی هست که بهترین را برای تو انتخاب کرده است ، هرچه بر در و دیوار بکوبی همان می شود که او می خواهد
مگر اینکه بر طبل نافرمانی یا دوری از خدا بکوبی که آنگاه است که می گویند برو . . . هر جا که می خواهی برو، هر چه می خواهی بکن که این خواسته ما نیست برای تو .
اما اگر به دنبال رضایت خدا هستی و خواسته هایت مباح است و یا خدایی است و با معرفت آنها را طلب می کنی ، حتماً به تو خواهند داد
آری خواهند داد
به فاطمه (س) قسم خواهند داد
حداقل درصد بسیاری از آنها را خواهند داد . . . چون در اکثر اوقات همه چیز در یک نفر جمع نمی شود و اگر بر روی گزینه ای مباح، تاکید بسیار و بی جا کنی، می گویند باشد به تو می دهیم اما دیگر موارد را باید بیخیال شوی ( یا خدا یا خرما )
امروز سیده در کنار من است
او را که می بینم خدا را به سجده می افتم
او را که می بینم بی اراده در آغوشش می کشم و دستانش را بوسه می زنم
در این وادی خدا بهترین دوست برای من است
اهل بیت بهترین همنشین برای من هستند
چرا که من هیچکس را ندارم که برای او حرف دل بگویم
کسی را ندارم که حرف های خاص خود را بازگو کنم
کسی را ندارم که از احساسم بگویم
احساس با تو بودن ... احساس با تو ماندن ، احساس با تو بزرگ شدن ، احساس با تو عشق بازی کردن ، احساس غرور و سربلندی را با تو تجربه کردن و احساس های دیگری که در پوست عموم آدمیان نمی گنجد
احساسی که خودت هم نمی توانی ظرف آن را در درون خودت نگه داری
احساسی که باور داری که فقط باید نزد خدا و اهل بیت ( امام زمانم ) آنها را تخلیه کنم و به آنها به امانت بسپارم تا برای من نگه دارند
اما خوب است . . .
من حالم خوب است
او هم نگذاشتم که حالش بد باشد و خوب نباشد
البته خدا می داند که تا این چند ماه چقدر توانستم مرد او باشم ، اما خدا می داند که تلاشم را کرده ام ، روزها به سختی کار کردم تا او را شاد نگه دارم
از این به بعد هم از خدای او می خواهم تا خودش مرا یاری کند و نگذارد که توان من کم شود و در این دنیای وانفسا، او را که بدست آورده ام دلش را از دست بدهم
در پایان به سیده می گویم چه خوب که نمی دانی که من اینجا می نویسم ؛ چرا که من راحت تر سخن می گویم و احساسم را به دست کائنات می سپارم تا در جان تو بنشاند و وجودت را با من آشناتر نماید
و تو را با بغض درونم که حاکی از احساس بی بدیل و بی منتهای من است آشنا کند
به او می گویم که اگرچه تلاطمی در به تو رسیدن داشتم و تو هم می دانی که برای رسیدن عزم مان را جزم کردیم تا هیچ نیرویی اجازه ورود به حریممان را نداشته باشد و دست جدایی را بین ما بیاورد ، اما با استعانت از الله ، و با نیرویی بر گرفته از مهدی فاطمه (علیه السلام) و با دست محبت مادرت فاطمه ( سلام الله علیها ) تلاش خواهم کرد تا لحظه ای آرامش از تو و زندگی ات دور نشود
مرا با نفس هایت یاری کن
مرا با دستانت مدد ببخش
مرا با چشمانت امید بده
و مرا با گام های استوارت در عزم مردانگی راسخ کن
مرا بوسه بزن تا فدایت شوم و مرا احساس ببخش تا در تو فنا شوم
مادرت نگه دارت
علی